جدول جو
جدول جو

معنی باریک برگ - جستجوی لغت در جدول جو

باریک برگ(بَ)
بید. گونه ای از بید که در درۀ چالوس و ساحل رود کرج و کوه دنا در شیراز و جبال کوه گیلویه دیده شده است. (گااوبا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
کنجکاو، زیرک، باهوش، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس، برای مثال اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱ - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
سبک وزن
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ دَ / دِ)
آنکه به امعان نظر بنگرد چو ستاره شناس و مانند آن، (آنندراج)، آنکه به امعان نظر بنگرد، (ارمغان آصفی)، رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 140 شود، باهوش و زیرک، (ناظم الاطباء)، زیرک و هوشیار، تیزنظر، دقیق، فطن، (مهذب الاسماء) (دهار)، مدقق، صحصح، صحصوح مرد رسادانای امور، باریک بین، (منتهی الارب)، ظریف بین، پر از فراست، ظرافت، (دمزن)، کسی که در حرکات بستگان و دوستان دقیق میشود و جزئیات را دیده دل تنگ میگردد: فلان باریک بین است و از دوستان خود زود دل تنگ میشود، (فرهنگ نظام) :
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشۀ خویش از آن،
نظامی،
ز غمزه لعل داران کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز،
نظامی،
شه از رای دانای باریک بین
ز خجلت سرافکنده شد بر زمین،
نظامی،
اجل چون بخونش برآورد دست
قضا چشم باریک بینش ببست،
سعدی (بوستان)،
بخون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش بست،
سعدی (بوستان)،
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
شخص ظریف بدن. لاغربدن. از زن قریب النسب فرزند باریک بدن و نحیف جثه آید. (منتهی الارب در: ض ع ل). تذبل. باریک بدن بودن زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آنکه ابرویی باریک و کم پشت دارد، کشیده ابرو، ازج ّ، اضرط، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه سر باریک و خرد دارد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین دقیق کنجکاو، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دقیق، ظرافت، دقیق و موشکاف
دیکشنری اردو به فارسی